برای لحظهای هم که شده میخکوب میشوی تا در یک چرخش کامل نگاهت را تا حد امکان از یکسو به سوی دیگر، تا افق، تا جایی که چشم کار میکند بدوانی و ناگهان معطوف اشیا و صنایعدستی زیبایی کنی که در اولین مغازههای جلوی رویت در تلألو آفتاب، رنگبهرنگ میشوند و میدرخشند.
«نقش جهان» یک سیمای یکپارچه است؛ معماری با زمینه خود، در یک گفتوگوی دائمی است. هیچ عنصری از این منظر، بهتنهایی قصهگویی نمیکند. انگار که منظر در یک اندامواره زنده، حیات خود را در هر گوشهای از این کلیت میافشاند و ناظر را جزئی از خود میکند.
یک برج سپید، قرار است در یک میدان دروازهای، عهدهدار استقبال از تازهواردان به پایتخت باشد. دو کمربند سبز دورتادور میدان بزرگ، به مثابه پیشزمینه، دید ناظر را آماده نگاه و درک یادمانی میکنند که چندان بلند نیست، اما افراشته و باابهت به نظر میرسد. معماری برج، تلفیقی از معماری اسلامی و معماری دوران ساسانی در ایران است. محوطه برج بنا دارد در یک پیوستگی و وابستگی با برج و با پیشزمینه، بخشی از معماری برج باشد. گرچه محوطه با الهام از باغ فین کاشان طراحی شده است، اما خطوط سیال و حیاتبخش، تداعیکننده رگهایی هستند که در سرتاسر بدنه سپید و فیروزهای، میلغزند و به سطح زمین میرسند. زمین و پهنه دربرگیرنده سازه، برای حرکت این خطوط چنان مهیا شده که نمیتوان معماری را از بستر و از فراگستره منظرش جدا کرد. خطها در پهنه میلغزند و آزاد و رها جاری میشوند».
در چند دهه اخیر و در بیشتر تعریفها، از معماری منظر بهعنوان هنر و دانش زمینهساز برای درک زیبایی مطلوبیت فضا و آسایش اقلیم و آسایش روانی در محیطهای طبیعی و انسانساخت، یاد شده است. بر اساس این تعریف، تکیه این حوزه بر برخی علوم پایه و مهندسی (نظیر بومشناسی، زمینشناسی، گیاهشناسی و باغبانی، آب و سیویل) است و تلاش میکند در مقیاسهای متفاوت از آمایش سرزمین تا فضاهای خرد، بهویژه به پایداری محیطی، فرایندها و زیباییهای بومشناسی، پرداخت و آمادهسازی زمین، نمایش خوانا و جذاب جلوههای محیط طبیعی و عناصر مهمی مانند آب و گیاه در فضاهای باز توجه کند. این تعریف امروزه منسوخ نیست، اما کافی به نظر نمیرسد، چراکه معماری منظر نوعی طراحی در مکانها و فضاهای خاص نیست. معماری منظر، یک رویکرد است؛ رویکردی که معماری بناها و ساختمانها را جدا از محیط پیرامون خود نمیبیند. معماری منظر «ابزار دقیق» معماری و شهرسازی است (در فرایندها و عملیات صنعتی، ابزار دقیق در حقیقت به زیرساخت یک سیستم کنترل و اتوماسیون اطلاق میشود). این رویکرد جامع همهشمول، مدیریت و برنامهریزی معماری را به مثابه نوعی مدیریت دانش فراهم میآورد.
حقیقت این است که نظریهها و باورهای معماران مدرنیست مانند «فرم تابع عملکرد»، لویی سالیوان یا «معماری به مثابه ماشین» و پیشنهاد لوکوربوزیه برای یک خانه برای تمام ملل و تمام اقلیمها و از سوی دیگر در اولویت قرارگرفتن پیشرفتهای تکنیکی و صنعتی و باور به بیپایانی منابع انرژی، باعث شد تا در ابتدای قرن ٢٠ تا اوایل دهه ٧٠، مناظر بسیاری بدون توجهات زیستمحیطی، اکولوژیکی و فرهنگی خلق شوند. معضلات وسیع زیستمحیطی و عدم پایداری، ازدسترفتن هویتهای مکانی و فرهنگی دستاورد چنین رویکردی به طراحی منظر بوده است.
بهاینترتیب، درست برخلاف تصورها و تعابیر نهادینهشده در جامعه مهندسان معمار و شهرساز، کارفرمایان و حتی جامعه دانشگاهی، منظر هرگز بخش تکمیلکننده فضاهای مصنوع و تودههای طراحیشده در کالبد شهر نیست، بهنحویکه پس از اتمام فرایندهای طراحی و اکثرا روی نقشههای دوبُعدی، ترسیماتی از پوشش گیاهی و سبزینگی، آبنما یا عناصر منظرساز نظیر آلاچیق یا آبنما جانمایی شوند، بلکه معماری منظر از اولین قدمهای مهیاکردن سایت برای معماری است. همانطور که اشاره شد، معماری منظر بهعنوان یک رویکرد بنیادین در طراحی فضا، شامل چهار اصل است؛ دارای ویژگی لایهای (پالیمسست)، فرایند محوربودن، درک سهبُعدی فضا و بالاخره بستر ارتباطیبودن میان سایر عناصر.
شگفتی اینجاست که معماریهای کهن و تاریخی ایران در خلق آثار ماندگاری مانند نقشجهان و بسیاری از بناهای پیوسته و وابسته با محیط و خاستگاه، مؤید این نگرش و اندیشههای معمارانه، به شکلی پیشرو بودهاند. باید پرسید آیا غفلت و فراموشی از این رویکرد نتیجه پیروی جریانهای معماری و شهرسازی ایران از مدرنیسم بهبنبسترسیده غرب است یا فقدان نظریههای جهتدهنده و هدایتگر در حوزههای آموزش عالی؟ چگونه است که امروز عنصری به نام برج میلاد، با هدف تبدیلشدن به یکی از نشانههای اصلی شهر طراحی میشود، اما گویی هیچ التفاتی به بستر و منظر دربرگیرنده خود ندارد؟ شاید بتوان نقد اصلی بر انبوهسازیهایی مانند مسکن مهر را مقدم بر کیفیتهای ساخت، از منظر یکپارچگی و معناداری این ساختمانها با اکولوژی منظر آنها مطرح کرد.
در اینجا اشارهای به نورمن رابرت فاستر، معمار مشهور بریتانیایی که از جمله آثار شناختهشده وی میتوان به میدان ترافلگر لندن، موزه هنرهای بوستون و فرودگاه پکن و هنگکنگ اشاره کرد، خالی از لطف نیست. او در فیلم مستند «آقای فاستر» اشاره میکند که معماری را از زمینه، خاستگاه و محیط طبیعی پیرامونش جدا نمیبیند. معمولا در برداشتهای اولیه پروژههای عظیم خود سعی میکند علاوه بر برداشتهای جامع در حوزه بلافصل طرح، با هلیکوپتر، حوزه نفوذ طرح خود را با ویژگیهای کامل اکولوژیکی و کالبدی کنکاش کند. اینگونه است که آثار وی در میان معماران سرآمد، ویژگی یکپارچگی معماری و منظر را به شایستگی متجلی کرده است.
در نهایت باید گفت حوزههای دانش طراحی و مدیریت دانش و برنامهریزی آنچنان در هم ادغام شدهاند که به نظر میرسد دوره فعالیت در عرصههای جداگانه معماری، شهرسازی و معماری منظر بهسر رسیده باشد و مرزبندیهای معمول و موردعلاقه برخی معماران و شهرسازان در تعریف حدود دانش طراحی شهری، معماری و نظایر اینها، شایسته است که در یک رویکرد نوگرا و البته همگرا، به درک جامعتری از خلاقیت طراحی برسند.
*معمار منظر
نظر شما